عاقبت نظام سرمایه داری: شمشیرهای آخته مردم

menuordersearch
ehsanghaderi.ir
سبد خرید
سبد خرید
بلاگ
۱۴۰۴/۳/۴ يكشنبه
(4)
(0)
عاقبت نظام سرمایه داری: شمشیرهای آخته مردم
عاقبت نظام سرمایه داری: شمشیرهای آخته مردم


چکیده کوتاه متن:

این مقاله، نابرابری‌های فزاینده در نظام سرمایه‌داری را با تمرکز بر آمارهای آمریکا و ایران، به چالش می‌کشد و دیدگاه سنتی اقتصاد پولدارمحور را نفی می‌کند. با الهام از الگوی هنری فورد و معرفی «اقتصاد میانه گرا»، بر اهمیت سرمایه‌گذاری در قشر متوسط و زیرساخت‌ها برای دستیابی به رونق پایدار و رفع مشکلات جامعه تاکید می‌شود. احسان قادری در این متن، خوانندگان را به تفکر و اقدام برای ساختن آینده‌ای روشن‌تر دعوت می‌کند.

عاقبت نظام سرمایه داری: شمشیرهای آخته‌ی مردم

روی صحبتم با تک تک ایرانی ها است.

هدفم فقط و فقط، این است که صاحبین کسب و کار و فعالین اقتصادی بتوانند از این مقاله در جهت رشد و پیشرفتشان استفاده کنند و از همه مهمتر، ذهنیتشان نسبت به مسائل اقتصادی بازتر و تخصصی تر بشه‌. همچنین خوانندگان این مطالب بدانند هدف و رسالت من در باشگاه کارآفرینی ام چیست و در این اکوسیستم فعال و پویا، مشغول پرورش چه ارزش ها و ذهنیت هایی در بطن و وجود اعضاء باشگاه رهبران بیلیونر هستم. من باهوش ترین آدمی نیستم که تا حالا دیدین، سخت کوش ترین هم نیستم. در مدرسه شاگرد زرنگی بودم اما در دانشگاه خیلی از سطح متوسط ​​پایین تر بودم. آدم فوق العاده فنی و ذاتاً مدیری هستم اما در خیلی کارهای دیگه اصلاً خوب نیستم. در واقع موفقیت من، همه مرهون خوش شانسی، موقعیت و زمان مناسبی بوده که توش بدنیا آمده ام. ولی تو یک سری چیزها هم خیلی خوب و عالی ام.

درک مردم و راه‌اندازی کسب و کار موفق:

مردم و رفتارها و احساساتشون رو در هر شرایطی، به صورت ذاتی به بهترین شکل ممکن، میشناسم و درک میکنم. راه اندازی و به موفقیت رسوندن یک کسب و کار و توسعه آن و رسوندنش به درآمدهای آنچنانی را بسیار خوب انجام می‌دهم چون خودم کسب و کارهای زیادی را متلاشی کردم و خودم رو در چالش هایی گرفتار کردم که فقط خدا میدونه برای رهایی از اونها چه ها که کردم 😉 اما چندین و چند سال جنگیدم و به تمام معنی کلمه، زمین و زمان رو بهم دوختم تا جایی که فهمیدم هر چقدر هم منابع در اختیار داشته باشی و پول و سرمایه داشته باشی، به موفقیت آنچنانی دست نخواهی یافت مگر اینکه اقتصاد رو کاملاً کاربردی درک کنید و عمیقاً بفهمیدش. زمانی که بتونی خودت رو به این سلاح فوق العاده قدرتمند مجهز کنی، به یکباره خواهی دید که هیچ سد و مانعی نمیتونه جلوی اهدافت رو بگیره. برای من هم پس از مدتها تحقیق و پژوهش و از اینها مهمتر، پس از تجاربی که در میدان عمل بدست آوردم و آزمون و خطاهایی که برای انطباق آموخته های آکادمیکم با چالش های عجیب و غریب دنیای واقعی انجام دادم اینطوری شد و نهایتاً تونستم به نقطه ای برسم که مثلاً نقطه تاریک و بسیار مشکل و دشوار که برای همه صاحبان کسب و کار مثل کابوس میمونه،(بازاریابی و فروش)، برایم همچون بازی و سرگرمی شده و هر چقدر هم که سخت تر و پر چالش تر، برای من لذت بخش تر و جذاب تر !!!

پیش بینی آینده اقتصادی: زنگ خطر نابرابری

از وقتی اقتصاد و نحوه کارکرد و عملکردش را فهمیدم و درک کردم، بلافاصله تغییرات عظیمی در من شکل گرفت. مثلاً اینکه: قدرت ریسک پذیری بالاتری پیدا کردم و یا اینکه میتونم به خوبی آینده رو پیش بینی کنم و بر این عقیده ام که همین حس آینده نگری، پایه و اساس موفقیت در هر کسب و کار و فعالیت اقتصادی است. خیلی خوب، حالا ممکنه بپرسید که آینده رو چطور میبینی؟ من، احسان قادری، آینده رو پر از شمشیرهای آخته میبینم که مارو نشونه گرفتن. چون در حالی که ما زندگی های آنچنانی داریم و غرق در حرص و آز هستیم، نود درصد دیگر همنوعان و هموطنانمون، روز به روز و بیشتر و بیشتر، پس رفت میکنن.

درس‌هایی از تاریخ: نابرابری در آمریکا و جامعه نوفئودالی

به نظرم بهتره بحث خودم را با اشاره به رویدادهایی واقعی که در گذشته آمریکا به وقوع پیوسته ادامه بدم؛ در سال ۱۹۸۰، صدک بالایی جامعه آمریکا حدود ۸۰٪ درآمد ملی را در اختیار داشت در حالی که سهم ۵۰٪ کف جامعه، فقط ۱۸٪ بوده است. چهل و یک سال بعد، یعنی حدوداً امروز، صدک بالایی از ۲۰ درصد درآمد ملی برخورداره و اما سهم ۵۰ درصدِ کف جامعه، فقط ۱۲ یا ۱۳ درصد است و اگر این روند همینگونه پیش بره، تا ۳۰ سال دیگه، صدک بالایی صاحب ۳۰ درصد از درآمد ملی آمریکا میشه و سهم ۵۰ درصدِ کف جامعه آمریکا، تنها ۶٪ خواهد بود و این یعنی فاجعه. توجه کنید؛ مشکل این نیست که یخورده نابرابری وجود دارد، اتفاقاً یه خورده نابرابری برای جوامع، لازمه. اما مشکل اینجاست که نابرابری، الان به بالاترین حد خودش در طول تاریخ رسیده و روز به روز هم بدتر میشه و اگر ثروت و قدرت و درآمد، همچنان در سطوح بالا متمرکز باشد، جامعه آمریکا از مردم سالاری سرمایه داری، تبدیل خواهد شد به: جامعه نوفئودالی قرن هیجدهمی فرانسه! یعنی همون فرانسه پیش از انقلاب و توده مردم با شمشیرهای آخته. پس پیام من به ثروتمندان و صاحبان سرمایه و اونهایی که توی حباب شیشه ای، خودشون رو محصور کردن، این است که: تا فرصت هست، بیدار بشین! اوضاع بدین منوال نمیمونه. چون اگر درصدد حل این نابرابری اقتصادی بسیار چشمگیر که همین الان جامعه آمریکا و همچنین کشور خودمون رو فرا گرفته، برنیایم، عاقبت خشم مردم دامن گیرتان خواهد شد، چرا که هیچ جامعه باز و آزادی، چنین نابرابری های اقتصادی رو بر نمی‌تابد. حتی یک نمونه هم در تمام تاریخ بشر، نمیشه بر خلاف این موضوع، پیدا کرد. هر جامعه ای که چنین نابرابری در اون وجود دارد یا با شورش روبرو می‌شود یا یک حکومت پلیسی _ امنیتی، بر فضای آن جامعه حکمفرما خواهد شد و اگر کاری نکنیم، شورش و خشم مردم دامن گیرمون خواهد شد و این یک امر قطعی است و زمانی که این اتفاق بیفتد، اوضاع برای همه بد میشه، به ویژه برای طبقه اشرف و دودش داخل چشم همه میره. نابرابریِ روز افزون، نه تنها ما را هدف خشم مردم قرار می‌دهد، بلکه برای کسب و کارها هم خیلی بده.

الگوی هنری فورد: راه حل برای رونق اقتصادی

(همه رو گفتم که؛ برسم به اینجا. پس خوب توجه کنید) سیاست گذاران و صاحبین ثروت، باید الگویی مثل آقای هنری فورد داشته باشند: وقتی هنری فورد دستمزد ۵ دلاری را ارائه داد که دو برابر بیشتر از حقوق آن زمان بود، نه تنها تولید کارخانه هایش را افزایش داد، بلکه کارکنان استثمار شده و فقیر کارخانه های قطعه سازی و خودروسازی خودش را تبدیل کرد به قشر متوسط ​​پُر شوری که حالا حتی میتونستن کالا و محصولی را که خودشون میساختند را بخرند. درک درست هنری فورد از شرایط آن زمان این بود که؛ اقتصاد، درست شبیه به یک اکوسیستم است و درست مثل یک اکوسیستم طبیعی، دارای چرخه های بازخورد است. چرخه های باز خورد بین کسب و کار و مشتری. افزایش دستمزد، تقاضا را به بالا میبره که به نوبه خود استخدام رو هم افزایش میده و به همین ترتیب، دوباره دستمزد و تقاضا و سود بالا میره. این چرخه صحیح و درستِ افزایش رونق، همان حلقه ای گمشده است که امروز برای بهبود وضعیت اقتصادی کشورمان، شدیداً به آن نیاز داریم.

اقتصاد میانه گرا: دیدگاهی نوین برای سرمایه داری

و به همین دلیل است که باید سیاست پولدار محور را که بر همه جا حکم فرما است، پشت سر بگذاریم و آغوشمون را برای مدلی که من اسم اون رو گذاشتم: «اقتصاد میانه گرا» باز کنیم. اقتصاد میانه گرا، ایده اقتصاد نوکلاسیک رو که اقتصادهایی کارآمد، خطی، مکانیکی، مساوات گرا و عدالت گرا هستند، به کلی نفی کرده و به جای آن یک ایده قرن بیست و یکمی رو ارائه می‌دهد که اقتصادی پیچیده، انعطاف پذیر، اکوسیستمی و با قابلیت نادیده گرفتن برابری و عدالت هستن و اگر درست مدیریت نشوند، کارآمدی خود را از دست می‌دهد. این دیدگاه قرن بیست و یکمی به طور آشکار نشان میدهد که سرمایه گذاری کارش نه اختصاص منابع موجود، بلکه یافتن راه حل های نوین برای مشکلات بشر است. نبوغ سیستم سرمایه داری در این است که یک سیستم راه حل یابی تکاملی است که به افراد به خاطر حل مشکلات دیگران، پاداش می‌دهد. تفاوت فاحش و آشکار میان جوامع فقیر و جوامع ثروتمند در میزان راه حل به شکل محصول برای شهروندهاشونه. موفقیت ما در حقیقت، حاصل جمع همه راه حل هایی است که در جامعه مون تولید کردیم و اینکه شرکت هایی مانند: گوگل و آمازون و مایکروسافت و اپل و کارآفرینانی که این شرکت ها را بنیان گذاشته اند، این همه در موفقیت ملت آمریکا نقش داشتند، دلایلی بر این ادعا هستند. این دیدگاه قرن بیست و یکمی همچنین آشکار میسازد که تصور ما از رشد اقتصادی بستگی تنگاتنگی داره به سرعتمون در حل مشکلات! اما این سرعت کاملاً وابسته است به تعداد مشکل گشاها. چه در شکل مشارکت به عنوان کارآفرین و ارائه راه حل، چه در شکل مصرف کننده چنین راه حل هایی. اما چنین افزایش مشارکتی به صورت تصادفی یا به خودی خود اتفاق نمی‌افتد بلکه نیازمند تلاش و سرمایه گذاری است و به همین دلیل است که همه سرمایه‌ دارهای مردم سالار، نیازمند سرمایه گذاری فراوان در قشر متوسط ​​و زیر ساخت ها هستند. سیاست گذاران و صاحبان ثروت و سرمایه میبایست این اقتصاد پولدار محور و این ایده رو که هرچه‌ آنها موفق تر باشند، دیگران موفق ترند، پشت سر بگذارند! شاید بپرسید، آخه چنین طرز فکری چطور میتونه موفق باشه؟ ببینید، درآمد من الان ۱۰۰۰ برابر میانگین دستمزد است ولی آیا من ۱۰۰۰ برابر دیگران خرید می‌کنم؟ مشخصه که نه. مگه من چند بار میتونم برم آرایشگاه؟ چند بار میتونم برم شان بیرون؟ چند بار میتونم برم مسافرت؟ چند بار میتونم لباس بخرم؟ ثروتمندان هر چقدر هم که پولدارتر بشن، هیچ وقت نخواهند توانست، نیروی محرکه یک اقتصاد ملی بزرگ بشوند. این کار فقط از یک قشر متوسط ​​پویا بر میاد و بس!حالا شاید بگین: احسان قادری، حالا ما این چیزها رو اصلا فهمیدیم، چه کاری از دستمون بر میاد؟ اونی که تو گفتی هنری فورد بود و مربوط به یه زمان دیگه و تو یه کشور دیگه! بگو ما میتونیم چکار کنیم؟

نقش قشر متوسط در اقتصاد ایران: گام‌های مثبت برای آینده

ببینید عزیزانم، شاید ما نتونیم الان و به سرعت کاری کنیم اما بدون شک خواهیم توانست گام های مثبت و اثرگذاری را در این حوزه برداریم و حرکتهای پرشتابی را سبب شویم. همین که من و شما این مبحث اقتصادی رو در موردش صحبت میکنیم و در مکان ها و مباحث خودمونی و حتی محیط های کاری، بازگو کنیم و یادآوری بشیم که قشر متوسط ​​منشا رشد و رونق در اقتصاد هستند، همینکه یادآور بشیم؛ وقتی کارگرها پول بیشتری داشته باشند، کسبه و کسب و کارها، هم مشتری های بیشتری خواهند داشت و برای ارائه خدمات بهتر به مشتریان جدید صد البته که به کارکنان بیشتری نیز نیاز پیدا خواهند کرد، همینکه یادآور بشیم که وقتی کارفرماها، دستمزد مکفی و قابلی را برای زندگی به کارکنانشان بدهند، مالیاتِ مالیات دهنده ها هم دیگه نیازی نیست صرفِ کمکهای دولتی مثل برنامه های فقرزدایی و یارانه های خوراک و دارو و طرح های ودیعه مسکن و وام اجاره خونه و ده ها مورد حمایتی دیگر برای اون کارکنانی که حقوقشون کفاف هزینه هاشون رو نمیده، بشه. وقتی یادآور بشیم که کارکنانی با دستمزد پایین، مالیات دهنده های بدی هم هستند و وقتی حداقل دستمزد در همه مشاغل بره بالا، همه کسب و کارها و صاحبان آنها در عین رقابت، سود هم می‌برند، نه تنها کم کم صدامون شنیده میشه بلکه شایدم روزی برسه که از این ایده ها استفاده بشه و بتونیم از همین مسیر و راهِ بنظر ساده، زندگی بهتری را برای هموطنانمون رقم بزنیم. همینطور برای خودمون و فرزندانمون و فرزندانشون. من زورم همین قدره، اما سعی میکنم بی تفاوت نباشم و تو هم همینطور باش. روی گفته هام فکر کن و زمزمه کن و به دیگران هم انتقال بده !! بیاین تو زندگیمون به جای بی تفاوت بودن، تاثیر گذار باشیم !!

چالش‌های افزایش دستمزد: بررسی نظری و عملی

بسیار خوب، برگردیم به ادامه بحثمون: اجازه بدید در این قسمت مقاله بپردازم به واکنش های متعارف و سوالاتی که نسبت به این ادعای من ممکنه پیش بیاد. یکی از این واکنشهای متعارف نسبت به گفته های من این است که؛ افزایش دستمزد، منجر به کاهش شغل می‌شود، چرا که اگر هزینه استخدام بالا بره، استخدام هم کاهش پیدا میکند. اما این فقط در تئوری است که اینطور بنظر میرسه و در میدان عمل کاملاً برعکس است و نمونه های بسیار زیادی هم در کل دنیا برای تأیید حرف من موجود است، مثلاً: در سال ۱۹۸۰ میلادی، دستمزد مدیران در آمریکا از ۳۰ برابر میانگین دستمزد به پانصد برابر رسید !!! مگه این نمونه بارز افزایش هزینه استخدام نیست؟ اما تا اونجایی که من بر اساس تحقیقاتم اطلاع دارم، در آمریکا؛ تا این لحظه که دارم این مقاله رو برای درج در سایتم مینویسم، شغل های مدیریتی رو برون سپاری یا اتوماسیون نکردن یا مثلا به چین صادر نمیکنن و از اونجا وارد هم نمیکنن. تازه روز به روز هم دارن تعداد بیشتری از مدیران ارشد را استخدام میکنن. کارکنان بخش فن آوری و مالیشون هم همینطورند. آنها هم چند برابر متوسط ​​دستمزد، درآمد دارن و هر روز هم دارن بیشتر و بیشتر استخدامشون میکنن. پس میشه هزینه های استخدام رو بالا برد و تعداد بیشتری را هم استخدام کرد. یا در مورد افزایش حداقل دستمزد در سیاتل و تاثیر مثبت آن بر رشد کسب و کارهای کوچک که از همه ایالت های بزرگ آمریکا بیشتر شده. مثلاً کسب و کار رستوران داری در سیاتل، پُر رونق تر از همیشه شده، چرا؟ چون اساس سرمایه داری بر این استوار است که هرگاه کارگرها پول بیشتری داشته باشند، کسبه و کسب و کارها، هم مشتریان بیشتری خواهند داشت و هم اینکه، نیاز به کارگر بیشتر خواهند داشت! وقتی رستورانها به کارگرهاشون اونقدری پول بدهند که حتی اونها هم بتونن تو رستوران غذا بخورن، بر خلاف تصور بعضی از رستوران دارها نه تنها برای کسب و کارشون بد نیست، که خیلی هم خوب و عالی است. اما این رو هم بگم که این موضوع خیلی پیچیده است و عوامل زیادی هم در این فرآیند دخیل هستند. اما همونطور که قبلا هم گفتم، ازتون خواهش میکنم که این طرز فکر رو که میگه: اگر حداقل دستمزد رو کمی بالا ببریم، بیکاری همه جا رو میگیره و اقتصاد زمین میخوره رو کاملاً دور بیندازید، چون هیچ گواهی بر این ادعا وجود ندارد و هر آنچه در تائید این امر تا به امروز بیان شده، اراجیفی بیش نبوده و نیست. خطرناک ترین عامل اقتصاد پولدار محور یا سرمایه داری، این نیست که هر چی پولدارها، پولدارتر بشن برای همه بهتره، بلکه این فقط ادعای اونهایی است که مخالف افزایش حداقل دستمزد هستند و میگویند که اگر بی پولها به نون و نوایی برسن، اقتصاد ضربه میخوره. این ادعاها نیز توخالی و اراجیف اند.

نقش کلیدی قشر متوسط در شکوفایی اقتصادی

پس خواهش می‌کنم این ادعاها را که؛ ثروتمندان و صاحبان سرمایه هستند که کشور را می‌سازند، کاملاً کنار بگذارید و بدونید که این قشر متوسط ​​جامعه هستند که باعث شکوفایی اقتصاد یک کشور می‌شوند و هر چقدر این قشر را قوی تر کنیم، اقتصاد بزرگتر و کسب و کارها موفق تر خواهند شد. برای درک بهتر این موضوع به این مثال فکر کنید: کارآفرین آمریکایی را در نظر بگیرید که در یک کشور آفریقایی به دنیا آمده بود. در بهترین حالت میبایست کنار یک جاده خاکی، میوه یا سبزیجات یا یک چیزی می‌فروخت. اما این بدین معنی نیست که کارآفرینان آمریکایی خیلی باهوشند و یا کارآفرینان کشورهای افریقایی فقیر، بی استعداد و ناتوان هستند بلکه چیزی که عامل موفقیت کارآفرینان آمریکایی می‌شود، مشتریان‌ آنها هستند. در آمريکا، مشتری ها توان خريد آیفون را به راحتی دارند، اما در يک کشور آفريقايي، مشتري‌ها به زور يک عدد ميوه معمولی را هم مي‌توانند بخرند. می‌بینید؟ خیلییییییی مهم است و جالب. کافیه بهش بیشتر فکر کنید !!

دولت‌ها و سرمایه‌گذاری در قشر متوسط

بنابراین این درسته که سرمایه داری از همه الگوهای دیگر بهتره، اما فراموش نکنیم که این الگو زمانی به اوج شکوفایی میرسه که انسانهای بیشتری، چه کارآفرین و چه مشتری رو در بر بگیرد. برای این کار هم، دولت ها میبایست به جای اینکه برنامه های کمک به فقرا را اجرا کنند، بیایند با افزایش دستمزدهای کارگران، کاری کنند تا شخصی دیگر به چنین برنامه هایی نیاز نداشته باشد. پس مسئولینی که مدعی هستند برای تغییر و بهبود اوضاع اقتصادی در تلاشند، ای کاش: بیایند و به اندازه کافی روی قشر متوسط، سرمایه گذاری کنند تا اقتصاد کشورمان عادلانه تر و فراگیرتر شود و از این طریق رقابت رو افزایش بدهند و در نهایت به راه حل های بیشتر برای مشکلات و چالش هاش مردم، دست پیدا کنند. که این خود اصلی ترین نیروی محرکه رشد و رونق است. سرمایه داری، بزرگترین و بهترین فن آوری اجتماعی است که تا کنون برای تولید و خلق و ایجاد رونق و پویایی در جوامع بشری اختراع شده است، البته در صورتی که درست و صحیح مدیریت شود. اما بخاطر سیستم های پیچیده و عوامل متعدد، دست اندر کار این اختراع شگرف می‌تواند به راحتی به سوی نابرابری و تمرکز و در نهایت زوال و کولپس کردن برود. (کولپس = نابودی). عملکرد سیستم های مردم سالار باید در راستای فراگیری اکثریت باشد که رونق به وجود بیاید، نه کمک به ثروت اندوزی اقلیت کند.

نقش دولت در رونق اقتصادی: موازنه قدرت و زیرساخت‌ها

دولت در صورتی می‌تواند عامل رونق شود که: ۱: شرایط را به گونه ای مهیا کند که هم کارآفرین و هم مشتری امکان عرض اندام داشته باشند. ۲: ایجاد موازنه بین قدرت سرمایه دارها و کارگران که نه تنها برای سرمایه داری بد نیست که اتفاقاً ضروری هم هست. با برنامه هایی مانند: حداقل دستمزد معقول، خدمات درمانی قابل دسترس و ارائه، مرخصی استعلاجی با حقوق و همینطور مالیات تصاعدی که لازمه ایجاد ساختارهایی مهم، برای قشر متوسط است. از قبیل: آموزش، پژوهش و گسترش. و اینها ملزوماتی هستند که سرمایه دارها و دولت دور اندیش و آینده نگر و عاقل باید با آغوش باز بپذیرند تا باعث رشد و رونق بشن، چرا که هیچ کس به اندازه دولت و صاحبین ثروت، از بهبود این شرایط، سود و بهره نخواهد برد.

کلام آخر: تعهد به ایران و آینده‌ای فراگیر

و اما صحبت آخر: اقتصاد دانهایی هستند که میگویند: اقتصاد، علمی عینی و کاملاً بی طرف است. اما من با این ادعا کاملاً مخالف هستم و بر این باورم که می‌شود از اقتصاد به عنوان ابزاری برای القای همه چیز، حتی معنویات و تعصبات اخلاقی و اجتماعی، برای رسیدن به مقام و قدرت نیز بهره برد. و به همین دلیل است که کارآفرینان و تولیدکنندگان محصولات استراتژیک بر پایه تکنولوژیهای پیچیده و خاص، مثل خودم یا صاحبین ثروت و سرمایه های عظیم، همواره نیاز به داستانهایی دارند که مردم عادی را متقاعد کنند که قدرت و دستاوردهایشان به حق و به سود همه است. داستانهایی مثل اینکه وجود ما کارآفرینها برای جامعه لازم است و اما قشر متوسط و کارگران نه. ادعاهایی مبنی بر اینکه کاهش مالیات ما باعث رشد می‌شود اما سرمایه گذاری روی کارگران و قشر متوسط، بدهکاریمان را افزایش میدهد و کشور بزرگمون رو ورشکست می‌کند. صحبتها و گزافه گویی هایی مبنی بر اینکه ما با اهمیت هستیم و بقیه نه! متاسفانه از این داستانها و قصه ها برای هزاران سال حتی به عنوان حقوق خدادادی یاد می‌شده. همه پرچم داران و بزرگان و صاحبین کسب و کارهای بزرگ و افراد تاثیر گذار در بازارهای مالی کشور و کارآفرینان نخبه ای که به هر دلیل و هر طریقی امروزه تبدیل به یک آجری از دیوار اقتصاد این کشور شده اند، باید بپذیرند که این ایران بوده که ما را ساخته و نه بر عکسش !!! باید بپذیرند که قشر متوسط فعال و با نشاط، سرچشمه رونق اقتصاد این کشور است نه نتیجه کارهای اونها و هرگز نمی‌بایست فراموش کنیم که حتی بهترین ما در بدترین شرایط چیزی بیشتر از یک پا برهنه میوه فروش یا دست فروش در کنار یک جاده خاکی دور افتاده محلی نیست. عزیزانم، فکر می‌کنم وقتش رسیده که دوباره خودمون رو وقف کشورمون کنیم، وقف گونه ای نوین از یک اقتصاد فراگیر تر و بسیار بسیار کارآمدتر !!! پس اگه در خودت شور و اشتیاقی میبینی، اگه در خودت توان و استعدادی میبینی، پاشو و با تمام قدرت کاری کن که آینده ای روشن برای خودت، فرزندانت و فرزندان اونها رقم بزنی. امیدوارم در تغییر ذهنیت و شناخت هرچه بهترت در زمینه اقتصاد، تونسته باشم حتی خیلی کم تاثیرگذار باشم.
من روی خاکریز باورام وایسادم ...


احسان قادری
باشگاه رهبران بیلیونر

مرتبط با این بخش
درک ماشین اقتصاد | احسان قادری درک ماشین اقتصاد | احسان قادری
تفاوت بنیادین اعتبار با پول و آشنایی با این نیروی محرکه پنهان اقتصاد تفاوت بنیادین اعتبار با پول و آشنایی با این نیروی محرکه پنهان اقتصاد
نظرات کاربران
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

بستن
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

0 نظر
خانهورود به حساب کاربریآخرین تراکنش هاسبد خرید

instagram
جستجو
معرفی ما

احسان قادری
مشاور مدیریت استراتژی
● استراتژیست ارشد بازاریابی
● متخصص راه اندازی، رشد و توسعه کسب و کار
● حرفه ای و آزموده در خروج کسب و کارها از بحران
● فعّال موفق اقتصادی
● تولیدکننده محصولات استراتژیک
●سرمایه گذار خطرپذیر
● دانش آموخته ارشد مدیریت صنعتی
● دانش آموخته کارشناسی صنایع
●آموزش رهبرانی که تفاوت ایجاد میکنند!!!
■احسان قادری فقط یک اسم در دنیای تجارت نیست، او نیروی محرّکه نوآوری و رشد و برندی مترادف با ثروت، قدرت و برتری است. او به عنوان یک استراتژیستِ ارشدِ بازاریابی و یک فعّالِ اقتصادیِ پویا و سرمایه گذاری جَسور با سالها تجربه در خطّ مقدّمِ بازاریابی و ساخت و تولیدِ محصولاتِ استراتژیک و نیز تخصّصِ بی بدیلش در راه اندازی و توسعه کسب و کارها، پروژه های متعدّدی را از لبه بحران نجات داده است!!!
ترکیبِ منحصر به فردِ وِی از توانایی علمی، تجربه های گرانبهای دنیای واقعی و تعهدِ بی وقفه اش به برتری است که باعث شده کسب و کارها و افراد و همراهانش به قلمرو درآمدهای میلیاردی پرتاب شوند و با استفاده از تاکتیکهای اثبات شده اش در موقعیّتِ اَمنشان باقی بمانند و پیروزیشان تضمین گردد!!!
بنابراین چه شما یک کارآفرینِ تازه کار باشید یا یک صاحب کسب و کارِ با تجربه یا فردی که به تازگی قصد راه اندازیِ کسب و کاری ساز و روی ریل را دارد، بینش ها و راهبری های تخصّصی این جوانِ نخبه ایرانی، همان قطب نمای مطمئنی است که برای پیمایشِ دنیای پیچیده تجارت به آن نیاز دارید.


نمایش بیشتر
گفتگو را شروع کنید
سلام!!! بر روی هر کدام از اکانت های پشتیبانان ما که میخواهید کلیک کنید.